برای یک زندگی معمولی۲ (قسمت دوم)
تو این سالها احساس اینکه پاشیم از ایران بریم، دیگه اینجا جای موندن نیست، خیلی فراگیر شده. پیمایشها هم همین رو تایید می کنه. اما اینقدر این حس فراگیره که به نظرم پژوهش هم نمیکردند مثل روز روشن بود. بذارید یه اعترافی کنم، منم بارها به مهاجرت فکر کردم. منم بارها، وقت های کلافگی، ناامیدی، وقتایی که با تمام قوا رفتند رو مخم، فکر کردم که پاشم کل زندگیمو جمع کنم و برم، این سفر هم یه طورایی بررسی اینه، بذارم برم یا نه؟